من میخواهم در تو نگاهی روشن شود و دل تو، آنگونه برویَد و بارور شود که بتوانی در برابر این درد و رنج فراگیر، که نتیجه بیقراری دنیا و انسان است، مقاوم باشی. دنیا، دنیای حرکت و بهار و پاییز و زمستان و تابستان است. دنیا، دنیای چهارفصل است و انسان هم، انسانی است که به تکرار و تنوع دل نمیبندد و قرار نمیگیرد و هر روز، بتهای دیروزش را خودش میشکند. [علی صفایی حائری، نامههای بلوغ، صفحه 85]